نویسنده: روح‌الله اسلامی




 
روایت‌های زیادی در ایران معاصر قصد داشتند که شیوه‌ی تفکر خود را با تکنیک‌های سیاسی عملیاتی کنند؛ اسلام‌گرایان، ملی‌گرایان، لیبرالیست‌ها و سوسیالیست‌ها جریان‌هایی بودند که بعد از مشروطه در تلاش بودند بر سنت و تاریخ ایران شکل‌های جدیدی از سیاست‌گذاری داخلی و خارجی را رقم بزنند.
ملی‌گرایان مدرن در دوره‌ی پهلوی و اسلام‌گرایان در دوره‌ی جمهوری اسلامی توانستند روایت خود را عملیاتی کنند و سیستم سیاسی ایجاد نمایند، اما چپ‌گرایان ‌ـ‌یعنی طرفداران نظم به روایت مارکس در ایران‌ـ هرگز نتوانستند روایت خود را عملیاتی کنند. عمده‌ی فعالیت سیاسی چپ‌گرایان به برپایی تظاهرات، شورش، کودتا، مهاجرت و تبعید برمی‌گردد که در بر دارنده‌ی رویه‌های ناموفق کنش سیاسی در ایران است.
احزاب چپ‌گرای مشروطه یکی از عوامل رادیکال شدن و ضدمذهبی شدن مشروطه بودند، به نحوی که باعث تفرقه، ترور و تبعید انقلابیون شدند. در دوران بعد نیز احزاب چریکی، مثل فداییان و مجاهدین، کارنامه‌ی بسیار ناموفقی از خود به جای گذاشتند. چپ‌گرایان از تجزیه‌ی‌ ایران حمایت می‌کردند و اغلب در کنار کشورهایی مثل عراق دوره‌ی صدام یا اسرائیل و آمریکا، به دنبال براندازی امنیت سیاسی در ایران و پیاده کردن افکار ایدئولوژیک خود بودند.
بنابراین ناروا نیست اگر بگوییم احزاب چپ‌گرا یکی از ناموفق‌ترین کارنامه‌های سیاسی را در تاریخ ایران رقم زده‌اند. آنان هرگز به درستی از حرکت‌های ملی و مذهبی حمایت نکردند. چپ‌ها، همچنان که حرکت‌های اصلاحی را رادیکال می‌کردند، اغلب عامل تفرقه و ناکام ماندن حرکت‌های اصلاحی می‌شدند.
صحبت کردن درباره‌ی کلیت جریان چپ از حوصله و توان این مقاله خارج است. بنابراین مطلب حاضر به دنبال واکاوی بخشی از جریان چپ یعنی حزب توده است؛ اینکه چه شد حزب توده در آغاز با یک جهش بزرگ شروع به کار سیاسی نمود، ولی پس از مدتی وارد دوران افول شد و دوره‌ای طولانی را در سراشیب افول گذراند. بنابراین این مقاله به موفقیت‌ها و شکست‌های حزب توده می‌پردازد.
در مقاله‌ی حاضر دوران تاریخی حزب توده مورد بررسی قرار می‌گیرد و مبانی اندیشه و سیاست‌گذاری این حزب به صورت دقیق بررسی می‌شود. در پایان نیز به آسیب‌شناسی و عواملی که این حزب را در تاریخ ایران ناکارآمد کرد پرداخته می‌شود.

1. مارکس در آن موقع چه می‌گفت؟

اکنون شوروی فروپاشیده است، جهانی شدن و عصر اطلاعات آرمان‌های بزرگ را به نقد می‌کشند، بشر سقف آرزوهایش پایین آمده است و به افول فراروایت‌ها باور دارد و به همین دلیل، با توجه به نقدهای اساسی که در مورد نظم و عمل مارکسیسم شکل گرفته است، مارکس دیگر جذاب نیست. اما در درون جنگ سرد چنین نبود. مارکس در واقع آخرین حلقه‌ی‌ عملیاتی امیدوار مدرنیته محسوب می‌شد. او آمد تا نشان دهد هر آنچه مذهب در جهان دیگر به انسان‌ها قول داده است می‌توان در این دنیا ایجاد کرد. مارکس نقادی بود که می‌گفت میراث مدرنیته و عقل بشر به دست فیلسوفان و عالمان سرمایه‌داری افتاده است که در مبانی روش خود فردگرایند و به اخلاق و رشد و تعالی بشر توجه ندارند.
مارکس از نگاه خود به دنبال دفاع از اخلاق، رشد و تعالی بشر و ارزش‌های انسانی بود و می‌خواست بسیاری از طبقات و گروه‌های بشری را که در فرآیند گذر از سنت به مدرنیته به حاشیه کشیده شده بودند نجات دهد. مارکس سرمایه‌داری را نقد می‌کرد و آن را مسئول بحران‌های بزرگ و به خصوص جنگ‌ها و خشونت‌های دوره‌ی خود می‌دید.
مارکس روش جدیدی خلق کرده بود و علل اغلب تحولات جوامع بشری را در زیربنای اقتصادی می‌دید. وی انسان را فاقد اختیار و ذوب‌شده در ساختارهای از پیش تعیین‌شده می‌دانست. از نظر او تاریخ دارای جریانی است که از قبل نوشته شده است. او هگل را واژگون کرد و پایان تاریخ را از آسمان به زمین کشاند تا نشان دهد تکمیل عقلانیت به تکمیل تاریخ و رسیدن بشر به رشد اخلاقی بستگی دارد. مارکس تحلیل کرد که بر اثر انقلاب‌هایی که ناشی از دیالکتیک زیربنا و روبنا و جنگ میان خدایگان و بندگان است، بشر به سمت توسعه حرکت می‌کند.
او به حرکت تاریخ خوش‌بین بود و می‌گفت هر چه از فئودالیسم به سمت سرمایه‌داری و بعد کمونیسم حرکت کنیم صاحبان مالکیت و آنان که از حق آزادی برخوردارند بیشتر می‌شوند. سرمایه‌داری هم یکی از مراحل رشد تاریخی است و توسعه‌ی مدرن بالاخره به شکست می‌انجامد و انقلاب طبقات پایین‌تر آن را از بین می‌برد.
به علت ترسیم یک روایت کلان و بسیار خوش‌بین از تاریخ بشری و همین طور اعتقاد به انقلاب و تغییر رژیم‌های سیاسی، گفتمان انتقادی مارکسیسم در جهان طرفداران بسیاری داشت. مارکس از طبقات پایین مثل دهقانان، زنان، کودکان و محیط زیست حمایت می‌کرد و تنها گفتمان انتقادی در دوران جنگ سرد بود. بسیاری از روزنامه‌نگاران، فیلسوفان، شاعران و روشنگران در جهان غرب و جهان سوم طرفدار مارکس بودند. در دوران جنگ سرد مارکسیسم یک روایت زنده و کاملاً پرطرفدار بود و بسیاری بر این اعتقاد بودند که پیش‌بینی مارکس، متفاوت بودن، انتقادی بودن و دفاع از جامعه‌ای برابر و عادلانه به همراه اعتقاد به انقلاب و فروپاشی سرمایه‌داری عواملی بودند که باعث جذابیت مارکسیسم شدند.

2. مارکس چگونه در ایران خوانش شد؟

مارکسیسم در ایران بیشتر وجهی عملی و سیاسی داشت، چرا که اندیشه‌های روشن و فلسفی او چندان مورد توجه نبود، بلکه احزاب، گروه‌ها و سیاست‌مداران با توجه به همسایگی با شوروی و تقسیم جهان به 2 اردوگاه، جانب گرایش چپ را ‌گرفتند.
هم‌زمان با آغاز جریان‌های چپ‌گرا در روسیه، که موفق به تشکیل حکومت نیز شدند، ایرانیان در ایالت‌های شمالی طرفدار اندیشه‌ی مارکسیسم شدند. کارگران ایرانی ساکن در قفقاز اولین حزب چپ را به نام «همت» پایه‌گذاری کردند. بعدها این اندیشه‌ها خود را در حزب «اجتماعیون عامیون» یا همان «سوسیال‌ـ‌دمکرات‌های ایران» نشان داد.
حزب سوسیال‌ـ‌دمکرات در مجلس اول و دوم عقاید ضددین و انقلابی داشت، به نحوی که برای رسیدن به آزادی و غایت‌های مورد نظر خود از ترور و حذف مخالفان نیز استفاده می‌کرد. کمیته‌ی عدالت در اوایل دوره‌ی رضاشاه فعالیت می‌کرد و افرادی مثل اسدالله غفارزاده، پیشه‌وری و عموقلی از اعضای آن بودند. در سال 1306 کنگره‌ی ارومیه رضاشاه را نقد کرد. در سال 1315 تقی ارانی و گروهی از هم‌فکرانش حزب کمونیسم ایران را تشکیل دادند. این گروه بعدها به 53 نفر معروف شد.
بعد از رفتن رضاشاه، چپ‌گرایان نیرو گرفتند، چرا که در زمان او سرکوب، تبعید، اعدام یا زندانی می‌شدند. حزب توده، بزرگ‌ترین و تشکیلاتی‌ترین حزب مارکسیستی تاریخ ایران، بعد از رفتن رضاشاه با پیشگامی افرادی چون اسکندری، پیشه‌وری، یزدی، روستا، آوانسیان، علوی و... شکل گرفت.
بنابراین مارکس در ایران بیشتر به شکل مبارزاتی و سیاسی‌خوانش شد و به علت اینکه از انقلاب، طبقات پایین و دشمنی با غرب و سرمایه‌داری حمایت می‌کرد، طرفداران زیادی پیدا کرد. در واقع ایرانیان شکل بسیار ظاهری، سیاسی و بی‌توجه به سنت را از مارکسیسم انتخاب کردند.

3. روایت توده از مارکس چه بود؟

به محض پیروزی شوروی، بسیاری از چپ‌گرایان مکانی امن و عملیاتی پیدا کردند که به تحقیق بپردازند. مؤسسات پژوهشی و دانشگاه‌های روسیه علم غربی و آکادمیک را به خصوص در زمینه‌ی فلسفه، تاریخ و جامعه‌شناسی رد می‌کردند و می‌گفتند این علوم برای خدمت به جهان سرمایه‌داری شکل گرفته است. محققان روسی به دنبال خلق روش تازه و انتقادی بودند که بتوانند از طریق آن به اهداف انقلابی، کمونیستی و مارکسیستی در شوروی پاسخ گویند.
اولین روایت‌های حزب توده در ایران تحت تأثیر تحقیقات شرق‌شناسانه‌ی روس‌ها قرار دارد. روس‌ها نشان دادند، همان طور که مارکس گفته است، ایران نیز در سیر تاریخی حرکت می‌کند. از نظر آن‌ها دیالکتیک ایران بر اساس شیوه‌های تولید دوران برده‌داری، فئودالی و اکنون سرمایه‌داری راه خود را طی می‌کرد. در واقع ایران عصر باستان برده‌دار بوده و با ورود به دوره‌ی اسلامی فئودالیسم را در قامت حکومت‌های پراکنده تجربه کرده و از دوره‌ی صفویه تا پهلوی در حال تجربه‌ی سرمایه‌داری بوده است.
تاریخ ایران محل برخورد طبقات پایین و بالا و صاحبان سرمایه با فرودستان می‌باشد. بر این اساس، انقلاب‌های زیادی در ایران صورت گرفته است که همه سیر تاریخ به سمت کمونیسم را نشان می‌دهد. این قرائت با استفاده از تحقیقات زبان‌شناختی، تاریخی، فلسفی و... در ایران سعی داشت قالب مارکس را بر تئوری‌های توسعه و گذر از سنت بگذارد.
حزب توده نیز همین روایت را قبول کرد. برای توده همه چیز قابل حل بود، چرا که تاریخ بدون اختیار و اراده‌ی انسان‌ها و بر اساس ساختارهای از پیش تعیین‌شده راه خود را می‌رود. حزب توده به سیر تاریخی به سمت کمونیسم باور داشت. از نظر حزب توده، پهلوی‌ها در حال نابودی عشایر، روستاها و تولیدات سنتی بودند تا ایران را در جهان سرمایه‌داری قرار دهند. آن‌ها می‌گفتند فرانسه و به خصوص آمریکا متحدان ایران هستند و ایران در بلوک محافظه‌کار لیبرال سرمایه‌داری جای دارد و شاه ایران نوکر آمریکاست و در حال پیاده کردن نقشه‌های امپریالیستی است.
از این رو سرمایه‌داری، که بحران‌هایی را در دورن خود دارد، این مشکلات را به ایران نیز منتقل می‌کند. به اعتقاد آن‌ها، شاه ایران و دربار فاسد او انگل‌هایی هستند که خون جامعه را می‌مکند و توسعه‌ی سرمایه‌داری را با نابودی اکثریت شهروندان دنبال می‌کنند. طبقات پایین به خصوص کارگران، دهقانان، زنان و کودکان در حال له شدن در چرخ‌های توسعه‌ی سرمایه‌داری می‌باشند. لذت، قدرت و ثروت‌خواهی نهایت سرمایه‌داری ایران را نیز در خود فرو خواهد برد.
بر اساس تحلیل مارکسیستی حزب توده، ایرانیان به خصوص طبقات پایین باید به خودآگاهی برسند و علیه ساختارهای ظالمانه قیام کنند. وظیفه‌ی حزب توده در قالب نشریات، همایش‌ها و تظاهرات برای آگاهی مردم و طبقات پایین از حقوق‌شان انجام می‌شد. قرائت توده از مارکس به شدت ارتدکس و چپ‌گرایانه بود. آن‌ها به دنبال سبک جدیدی از توسعه و آرمان‌گرایی طبق پیش‌بینی‌های مارکس بودند.
وظیفه‌ی حزب این بود که مردم را برای انقلاب آگاه نماید و آمادگی لازم را جهت مبارزه در آن‌ها مهیا کند. البته به این دلیل که به اعتقاد حزب توده حرکت تاریخی دیالکتیک و خودجوش تفسیر می‌شد، نیازی به اقدام ناگهانی نبود، چرا که سرمایه‌داری مختوم به شکست بود. البته این رویه بعدها از سوی جریان‌های جوان و انقلابی مثل فداییان و مجاهدین در دهه‌ی 40 و 50 به نقد کشیده شد.

4. علل موفقیت توده در آغاز شکل‌گیری چه بود؟

دهه‌ی 20 تا 30 دوران شکوفایی حزب توده به شمار می‌رود. در دروان رضاشاه، به علت سرکوب بسیار شدید و سبک توسعه‌ی رادیکال رضاشاه، گرایش‌های مخالف او کاملاً حذف شدند، اما مخالفان بعد از خروج او از کشور به عرصه‌ی سیاست بازگشتند. رضاشاه سبکی از توسعه را ارائه نمود که نارضایتی‌های بسیار شدیدی داشت. حزب توده توانست اغلب روشن‌فکران و متفکران بزرگ روزگار خود را به سمت خود جذب کند. در ابتدا رویه‌های ضدمذهبی و ضدملی‌گرایی خود را مخفی کرد و بسیاری از اندیشمندان و شاعران جامعه در این حزب جذب شدند.
هر کس می‌خواست روشن‌فکر باشد لاجرم می‌بایست توده‌ای باشد. توده چتری شده بود برای شاعران، اندیشمندان و عالمان تا بتوانند هر نقدی را که دارند در قالب نظری و عملی به پهلوی وارد سازند. اینکه این حزب توانست بسیاری از نخبگان جامعه را جذب کند و تظاهرات‌های چند صد هزار نفری را در تهران، بوشهر، شیراز و اصفهان... راه‌اندازی کند به چند عامل بستگی دارد. اول اینکه اغلب پایه‌گذاران حزب زندانیان سیاسی دوران رضاشاه بودند؛ کسانی که از گروه 53 نفر ارانی انتخاب شده بودند.
آنان مجله‌ها و روزنامه‌های فراوانی چون «رهبر» و «مردم» را داشتند. حزب توده توانست مخاطب خود را از سطوح مرزهای طبقه‌ی متوسط شهرنشین به سمت زنان، دهقانان، کارگران و طبقات پایین نیز گسترش دهد. از سوی دیگر، وجود روشن‌فکران عامل مهمی بود برای جذب اغلب اقشار جامعه. آن‌ها سرمایه‌ی زیادی داشتند و از حمایت شوروی نیز برخوردار بودند. حزب توده در ارتش نیز نفوذ پیدا کرد و توانست شاخه‌ی نظامی در داخل حکومت و ارتش داشته باشد.
از سوی دیگر، تشکیلات بسیار توانمند و کارای حزب توده نه تنها در تهران، بلکه در سایر استان‌ها نیز بسیار موفق عمل می‌کرد. دبیرکل و تشکیلات بروکراتیک بسیار حساب‌شده در ایجاد مخاطبان زیاد نقش زیادی داشت. حزب توده از اعضای خود حق عضویت می‌گرفت.
این حزب دهقانان روستاها و کارگران شهرها را مورد هدف قرار داده بود تا با قدرت آن‌ها در مقابل سرمایه‌داری بایستد. این عوامل همه دست به دست هم دادند تا توده به صورت حزبی تشکیلاتی و جذاب عمل کند، به نحوی که به صورت اندیشه‌ای آلترناتیو مطرح گردد. البته به مرور زمان متفکرانی چون ملکی، آل‌احمد، هدایت و... از این حزب جدا شدند. عمده‌ی مشکل متفکران با این حزب سیاست‌هایی بود که در رأس هرم حاکمیت حزب توده اتخاذ می‌شد.
حزب توده برای افکار عمومی، در ابتدای شکل‌گیری، حزبی عدالت‌خواه و انتقادی بود که به فکر طبقات پایین است، اما هر چه گذشت نگرش‌ها نسبت به این حزب تغییر کرد. به خصوص در مسئله‌ی خالی نشدن خاک ایران از ارتش شوروی در سال 1324 این حزب کاملاً از سیاست‌های شوروی دفاع کرد. رهبران حزب از جدایی آذربایجان و کردستان از ایران دفاع می‌نمودند و از دادن امتیاز نفت شمال به شوروی نیز حمایت می‌کردند.
مجموعه‌ی سیاست‌های ضدملی و دین‌ستیز حزب توده باعث شد به تدریج بسیاری از این حزب بریده شوند، اما تا سال 1327 به علت عملکرد تشکیلاتی و داشتن بودجه و رسانه، حزب توده توانست طرفداران زیادی در سراسر ایران به دست آورد که در خلق تحولات سیاسی معاصر ایران نقش زیادی داشتند. (*)
منبع:برهان